|
|
سپاس
|
خوان, دوست کارلوس , قبل از گناه دعا میکنه و بعد سپاس برای دیوس که موجبات گناه رو فراهم کرده. خوان, متولد آرژانتینه. |
Tuesday, November 30, 2004
|
|
مولتی ویتامین
|
توجیبه یه کت چرم جابجامیشد.چیزی نمی دید.تازه از رفیقاش جدا شده بود. قبلا" تو یه قوطی سفید با 99 نا از دوستاش بود. حالا تنها ته یه جیب بود. صدای خنده رو میشنوید.صدای همونی بود که از قوطی درش آورده بودباچندتاصدای زیر و بم دیگه.یهو احساس کرد که داره ارتفاع میگیره. سرش دائم به این ور اون ور میخورد. بعد وایساد. کاملا"ساکن شد.داشت خوابش میبرد که گرمای یه دست روروی تنش احساس کرد ." دست" سفت گرفتش .آوردش بیرون. با یه انگشت چاق از پایین و یه انگشت دراز خال دار از بالا گرفته شده بود. به زور تونست چشماش رو تو نور باز کنه. باسه یه لحظه یه موجود قشنگی که روبروش بود رو دید . با یه حرکت سریع وارد یه اتاق صورتی نمناک شد. تا اومد در و دیوار رو ببینه با جریان آب رفت پایین. |
Tuesday, November 16, 2004
|
|
زوووووووو
|
تو نمازخونه با جورابهای نه چندان تمیز , لباسهای آستین بلند, شلوار پارچه ای , موهای کوتاه نشستن. چشم به لب آقا دارن که آره رو بگه. وقتی چشماش رو رو هم میزاره و لبش بازمیشه , جیغه که سالن رو بر میداره. از سر و کولش بالا میرن. یه خدای بیست و چند سالست بین بندههای ده دوازده ساله. اختلاف سنی زیادی بین خدا و بندههاش نیست. دوتا دسته میشن, دوتا ازاون جانمازهاروبرمیدارن باهاش"خط" درست می کنن......همه کمک میکنن....به خط میشن..".آقا اول مامیایم, باشه؟"..اون ورمیگن خیلی خوب...... نفس میگیری....نفس عمیق....سینه رو میدی عقب...میگی زووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو |
Friday, November 05, 2004
|
|
|