|
|
مسعود (ره) قسمت آخر
|
کلی پروانه با بالهای خیس جعبه کفش رو پر کرده بودن. پروانه ها به هم که میرسیدن همدیگر رو بو میکردن و بعد میرفتن پی کارشون دیگه برگ توت نمی خوردن این رو میشد از برگ توت های خشک تو جعبه فهمید. صبح با یه منظره عجیبی مواجح شدم. تمام پروانه به غیر از یکیشون دو بدو به هم چسبیده بودن و خیلی سخت بال میزدن. بطوری که کف جعبه پر از بال پروانه بود...دنبال مسعد گشتم دیدم اون هم به یه پروانه ماده چسبیده و تقریبا" از بال کچل شده. نیم ساعت بعد مسعود با جثه ای لاغر و کاملا" بی پر کنار یه عالمه تخم سیاه ارم مرده بود . تخم ها رو جمع کردم تو یه قوطی کبریت برای بهار بعد.................. |
Friday, August 11, 2006
|
|
مسعود کرم ابریشم قسمت دوم
|
مسعود کم کم سفید پوست می شد. چهل تا پای باد کش مانندش رو میچسبوند به دیوار و از اون بالا میرفت.یه روز دیدیم گوشه یه جعبه کفش رفته و سرش رو داره یه بند می چرخونه. اول فکر کردم دیونه شده بعددیدم نه ! داره تار میتنه دور خودش. بعد یکی دو ساعت مسعود کاملا" پوشیده شده بود با یه پیله طلایی رنگ.... دو هفته بعد پیله شروع کرد به غلت خوردن . یه سوراخ کوچیکی تو پیله داشت درست میشد. صورتم رو خیلی به پیله نزدیک کرده بودم و مخلوط بوی چرم جعبه کفش و برگ توت توی دماغم میپیچید. مسعودی در کار نبود!! بجای اون یه پروانه با بالهای خیس از تو پیله اومد بیرون. |
Friday, August 11, 2006
|
|
|