لبهاش که باز میشن , سوار میشی , کمربند نمی خوایی. چون جاده اش بالا پایین نمیشه.شعر میگه, قصه میگه, میخنده, میناله, میپرسه تو چه خبر؟ بگو هیچی بزار اون حرف بزنه..با هر حرفی هی دور و دور تر میشی...مثل صدای قطار . . فقط تو راهی...مقصدی وجود نداره...تو راه خوش میگزره یواش یواش گرم میشی...برم بخوابم؟...چی؟...آره...باشه...شب بخیر |