بازرگآنلاین

 

 

 

تماس
ایمیل
مسنجر
 
وبلاگ دوستان
مینوشکا
شاهین
حسین خاکی
حسن
عمو پژمان†
 
آرشیوˆ
March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
January 2005
February 2005
March 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
December 2005
January 2006
May 2006
August 2006
September 2006
November 2006
February 2007
March 2007
May 2007
 
آمار
 
 

 


ترمينال

تو بيمارستان از داداشش , وحيد که دکتره پرسيدم وضعش چطوره.يه جور مبهمي جواب داد:تو ترميناله
خوب يادمه شبي که مي خواستم بيام اين ور آب, پدرش اومد خونه ما ده دقيقه اي نشست. موقعِي که مي خواست بره يک بسته گز داد به من, و يک بسته بزرگ پر از پسته و بادوم هم داد دستم و گفت بي زحمت اينو بده به سعيد....زنگ بزن مياد ميگيره
پايين درخونه منتظرواستاده بودم, ديدم یک ما شين داره بوق ميزنه.اولين بار بود ميديدمش. تا اون موقعه سوار روزلرويس نشده بودم. سلامي به سعيد کردم و دست داديم.موقع برگشتن به شوخي گفتم ميدي ماشينو يه چرخي بزنم. اونم قبول کرد!سوار بر روزلرويس سفيدش يک چرخي تو يو-اس-سي زدم. خيلي چسبيد.
خيلي تو کارش وارد بود.سِي و پنج , شيش ميزد.مجرد بود.با معرفت و لوتي مسلک بود.بعد شيمِي درماني هم همش کار مي کرد.
فردا, اول عيد, تشييع جنازه سعيد...روحش شاد.

Friday, March 19, 2004