|
|
|
اسباب کشی
کار از این مزخرفتر که تو شهر"کم رو" پر از آدمهای عتیقه "دست تنها" اسباب کشی کنی. پا میشم میرم "ده بالا" دنبال دو تا آدم که "از اون پائین" پریدن این ور مرز, بی کاغذ بی پاسپورت به قول خودشون بی "ناذا *".میری اونجا که این ها جمع میشن.میریزن سرت. مو نمی زنه با بازار برده فروشها .منتها واسطه نداره. خریداره و فروشنده. میری جلو درشتاشون رو جدا می کنی. باس زور داشته باشن که یخدون و سه تا تابوت چرمی رو "حمل"کنن .احساس نامأنوسیه "آدم اجاره کردن" .خوب میگردی.کوچیک, بزرگ. جوون ,پیر. گوستاوو با رفیقش رو انتخاب میکنم. بنظر خر زور میاد .در ضمن یه حد اقل انگلیسی بلده.باهاش قرار میزاری فردا ظهر.تاکیدمیکنه به کسی دیگه نگم حتما"میاد خودش.
با تاخییر میان.جلو مغازه "هدف"سوارشون میکنم .نمی دونم چرا اینقدر تیپ زده باسه بار بردن نیگاه میندازم به خودم ...نمیدونم چرا زیر پوشام سوراخ سوراخ میشن. با دمپای "اتافوکو" که نمی دونم نوابغ مملکت گل وبلبل این مارک روازکجا آوردن که حالا تقلبیش رو میزنن....
بچه مثبتیه با دقت و وسواس"بار " رو می بره.سر آوردن یخدون.یخدون از دستش در میره یهو ژان وا لژان خودش رو میندازه زیر یخدون تا بلندش کنه.یخدون قر میشه!.اونیکی یا بچه "باغچه بان" یا یه کلمه انگلیسی بلد نیست.نمیدونم. بارا رو میبرن.پول رو میگیرن و تشکرو خدافظی.
اسبابات رو "می ریزی" تو قوطی جدید. قوطی قدیمی رو میشوری کلیدش روتحویل میدی. صبح از جلو قوطی قدیمی رد میشم نیگام نمیندازی. "بی انصاف**" کلی خاطره ساختی اونجا. همین ؟. با قوطی جدید هم خیلی حال نمیکنم....
الان دارم فکر میکنم که اصلا"چرا قوطیم رو عوض کردم.مگه چش بود.
* به اسپانیش یعنی "هیچ چیز".
** به یاد هزار دستان
قسمت بعد " حربا " رو زود می زنم بالا.
|
Monday, April 19, 2004
|
|
|