بازرگآنلاین

 

 

 

تماس
ایمیل
مسنجر
 
وبلاگ دوستان
مینوشکا
شاهین
حسین خاکی
حسن
عمو پژمان†
 
آرشیوˆ
March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
January 2005
February 2005
March 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
December 2005
January 2006
May 2006
August 2006
September 2006
November 2006
February 2007
March 2007
May 2007
 
آمار
 
 

 


اسباب کشی




کار از این مزخرفتر که تو شهر"کم رو" پر از آدمهای عتیقه "دست تنها" اسباب کشی کنی. پا میشم میرم "ده بالا" دنبال دو تا آدم که "از اون پائین" پریدن این ور مرز, بی کاغذ بی پاسپورت به قول خودشون بی "ناذا *".میری اونجا که این ها جمع میشن.میریزن سرت. مو نمی زنه با بازار برده فروشها .منتها واسطه نداره. خریداره و فروشنده. میری جلو درشتاشون رو جدا می کنی. باس زور داشته باشن که یخدون و سه تا تابوت چرمی رو "حمل"کنن .احساس نامأنوسیه "آدم اجاره کردن" .خوب میگردی.کوچیک, بزرگ. جوون ,پیر. گوستاوو با رفیقش رو انتخاب میکنم. بنظر خر زور میاد .در ضمن یه حد اقل انگلیسی بلده.باهاش قرار میزاری فردا ظهر.تاکیدمیکنه به کسی دیگه نگم حتما"میاد خودش.
با تاخییر میان.جلو مغازه "هدف"سوارشون میکنم .نمی دونم چرا اینقدر تیپ زده باسه بار بردن نیگاه میندازم به خودم ...نمیدونم چرا زیر پوشام سوراخ سوراخ میشن. با دمپای "اتافوکو" که نمی دونم نوابغ مملکت گل وبلبل این مارک روازکجا آوردن که حالا تقلبیش رو میزنن....
بچه مثبتیه با دقت و وسواس"بار " رو می بره.سر آوردن یخدون.یخدون از دستش در میره یهو ژان وا لژان خودش رو میندازه زیر یخدون تا بلندش کنه.یخدون قر میشه!.اونیکی یا بچه "باغچه بان" یا یه کلمه انگلیسی بلد نیست.نمیدونم. بارا رو میبرن.پول رو میگیرن و تشکرو خدافظی.
اسبابات رو "می ریزی" تو قوطی جدید. قوطی قدیمی رو میشوری کلیدش روتحویل میدی. صبح از جلو قوطی قدیمی رد میشم نیگام نمیندازی. "بی انصاف**" کلی خاطره ساختی اونجا. همین ؟. با قوطی جدید هم خیلی حال نمیکنم....
الان دارم فکر میکنم که اصلا"چرا قوطیم رو عوض کردم.مگه چش بود.

* به اسپانیش یعنی "هیچ چیز".
** به یاد هزار دستان

قسمت بعد " حربا " رو زود می زنم بالا.

Monday, April 19, 2004