زندان دروس 4 و لاک پشت
سال 5 و 6 زندان بود . عید رفتیم شمال . تو "شهرک" یه مرداب بود پر از مار و لاک پشت . بچه های اون ور سیم خار دار که دهاتی بودن تا کمر می رفتن تو باتلاق , لاک پشت می گرفتن می آوردن لب سیم خار دار. از این ور "کامی" های شهرک با دوچرخه هاشون " استپ" می کردن و از پول عیدیشون سنگ پشت می خردین.
یه مدتی که گذشت با بچه های اون ور سیم رفیق شدم .حالا همه لاک پشتاشون رو در جا می خریدیم (با پسر خاله) و جنس فقط دست ما بود و خلاصه می تونستیم این ور سیم هر جا خواستیم بفروشیم. لاک پشت 5 تومنی رو 50 تومن این ور سیم می فروختیم و خلاصه تو چند روز عید کلی کاسبی کردیم. برگشتنه به این فکر افتادم که چنتایی لاک پشت بیارم زندان به بچه مایه دارهای زندان بفروشم و همین کار رو کردم.
5و6 تا لاک پشت تو زندان فروخته بودم و تازه داشت کاسبی می گرفت که یکی از "آنتن ها" خبر رو به گوش " بز ریش " رسوند. معدود کسانی هستند که می تونن ادعا کنند تو زندان دروس "آنتن" نبودند. این دفعه آنتن " بافنده شعر" بود. ظاهرا" چون حاضر نشده بودم لاک پشت رو با آرمیچر جارو برقی عوض کنم. خلاصه یه روز بی خبر اومدن سر کلاس و کیف ها رو گشتن. تو کیف من هم به مقداری "کاهو = غذای لاک پشت" و وجه نقد دست پیدا کردن.
رای دادگاه حجتیه بدین شرح بود: محرومیت از دیدن فیلم " قلعه عقابها" , سه جلسه محرومیت از زنگ ورزش و از همه مهمتر درج در "پرونده ارسالی برای دبیرستان"