بازرگآنلاین

 

 

 

تماس
ایمیل
مسنجر
 
وبلاگ دوستان
مینوشکا
شاهین
حسین خاکی
حسن
عمو پژمان†
 
آرشیوˆ
March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
January 2005
February 2005
March 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
December 2005
January 2006
May 2006
August 2006
September 2006
November 2006
February 2007
March 2007
May 2007
 
آمار
 
 

 



تست

جوون میزنه. بیست و خرده ای بهش میاد. تو مغازه "هدف" داره سرگردون و با عجله می چرخه. تقریبا" میدوه تو فروشگاه. از یه کارمند مرد یه چیزی میپرسه و گم میشه بین دپارتمانها.
دنبال " سریال توت غربی" میگردم. یهو نیگاه میکنم کنارمه. یه جوری نیگاه می کنه. من هم با نیگه میگم " امری بود؟". میاد جلو دستش یه قوطی قرمزه. با خجالت سلانم میکنه. جعبه رو نشونم میده. می پرسه چه جوری میشه استفادش کرد. میگرمش دستم. می خونم" تست حاملگی ". بهش یه نیگاه میندازم. يه جوره ملتمسانه ای نيگاه می کنه. بهش میگم طرز مصرفش رو جعبش نوشته, به نظر خیلی آسون میاد...گپ میزنه . داستانش رو ميگه. رنگش پريده. تشکر میکنه . برادر خطابم می کنه...خدا کنه عمو نشم.

Thursday, July 08, 2004