|
|
|
تست
جوون میزنه. بیست و خرده ای بهش میاد. تو مغازه "هدف" داره سرگردون و با عجله می چرخه. تقریبا" میدوه تو فروشگاه. از یه کارمند مرد یه چیزی میپرسه و گم میشه بین دپارتمانها.
دنبال " سریال توت غربی" میگردم. یهو نیگاه میکنم کنارمه. یه جوری نیگاه می کنه. من هم با نیگه میگم " امری بود؟". میاد جلو دستش یه قوطی قرمزه. با خجالت سلانم میکنه. جعبه رو نشونم میده. می پرسه چه جوری میشه استفادش کرد. میگرمش دستم. می خونم" تست حاملگی ". بهش یه نیگاه میندازم. يه جوره ملتمسانه ای نيگاه می کنه. بهش میگم طرز مصرفش رو جعبش نوشته, به نظر خیلی آسون میاد...گپ میزنه . داستانش رو ميگه. رنگش پريده. تشکر میکنه . برادر خطابم می کنه...خدا کنه عمو نشم.
|
Thursday, July 08, 2004
|
|
|