|
|
|
الاکلنگ
صبحها اون بالاست من پایینم. عصر که میشه روبر هم قرار میگیریم . همدیگر رو که می بینیم خوشحال میشیم. این وضع تا نزدیک شب بر قراره . بعد کم کم من میرم بالا اون میاد پایین. دوباره همدیگر رو نمی بینیم و وضع نا مطلوب میشه. من خیلی دوست ندارم تنها اون بالا باشم .باسه همین هی بهش میگم خودش رو بکشه بطرف من رو صندلی , یا پاش رو زور بده به زمین که بیاد بالا. ولی معمولا" اینقدر زور می ده که تا صبح اون میاد بالا و من میرم پایین. وسط موندن سخته.
امروز من بالام, می خوام بیام پایین ولی نمی خوام دیگه اون بیاد بالا و حتی نمی خوام الاکلنگ دیگه اون وسط وایسه. از این بازی هم خسته شدم. می خوام برم سر بخورم.
|
Friday, August 06, 2004
|
|
|