بازرگآنلاین

 

 

 

تماس
ایمیل
مسنجر
 
وبلاگ دوستان
مینوشکا
شاهین
حسین خاکی
حسن
عمو پژمان†
 
آرشیوˆ
March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
January 2005
February 2005
March 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
December 2005
January 2006
May 2006
August 2006
September 2006
November 2006
February 2007
March 2007
May 2007
 
آمار
 
 

 

دایره و مثلث
دایره فکر می کرد خیلی نرماله چون "گوشه" نداشت و هر جوری صبح رو زمین میوفتاد تا شب همون جوری بود و از همه مهمتر این که با روز قبل فرق نداشت. . . خیلی راحت رو زمین غلت میخورد. به چیزی گیر نمی کرد, گیر نمی داد. همه چیز عادی و نرمال بود تا این که تو اون گرما یه مثلث دید با سه تا گوشه. خیلی ابنرمال به نظر میامد. ولی متفاوت بود. تو قرن اول هر روز مثلث یه جور متفاوتی بود یه روز صبح رو وتر بلند میشد و سر حال بود. یه روز رو ضلع قائمه و مگسی. دایره کاملا گیج شده بود. به فول بیضی کم آورده بود .یه سال , بعد از ظهر!مثلث به دایره گفت که میخواد "محاط" بشه. دایره گرد شد. یه جورائی که مثلث ناراحت نشه گفت " چه خوب! ولی خوب با " گوشه " هات چی کار کنیم میزنه بیرون حالا درد اومدنش برام مهم نیست!".با همه دقتی که دایره در حرف زدن به کار برد ولی فراموش کرده بود که مثلث خیلی "وتری" نیست امروز. وتر مثلث یه کمی خم شد . دایره میدونست این ناشی از نفس عمیق مثلثه.دایره شروع کرد " ببین آخه منظورم این بود که...". ولی چه فایده! مثلث رو یه شیب تند لیز خورد و رفت. دایره موند و خودش . نشست جلوی مکعب, کمی مخروط با ماست ورداشت. یه نیم ساعتی که گذشت از تماشا مکعب خسته شد. به ذهنش اومد با "نیمکره" یه حرفی بزنه ولی زود فکرش رو خورد. نیمکره خوب گوش میده ولی حرف بدرد بخور نمیزنه. تصمیم گرفت از مکعب بزرگ بزنه بیرون یه هوایی تازه کنه. حال و حوصله مربع بازی هم نداشت. هی قل می خورد و به محاط و محیط ها که رد میشدن نیگاه میکرد. اگه دل داشت شاید تا حالا دو دل شده بود....

Tuesday, January 11, 2005