بازرگآنلاین

 

 

 

تماس
ایمیل
مسنجر
 
وبلاگ دوستان
مینوشکا
شاهین
حسین خاکی
حسن
عمو پژمان†
 
آرشیوˆ
March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
January 2005
February 2005
March 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
December 2005
January 2006
May 2006
August 2006
September 2006
November 2006
February 2007
March 2007
May 2007
 
آمار
 
 

 

شکار
در سال صفر , شهر فریدونکنار , سر یه ظهر مرطوب با یه " دیانا"ی 26 یه گنجیشک رو کشتم. لگد تفنگ نگذاشت افتادنش رو ببینمم. زیر شیربونی رو یه کاشی با طرح " خورشیدی" افتاده بود. دو تا پای لاغر مردنیش از پتوی پر گنجیشکیش زده بود بیرون. بلندش کردم, داغ بود. لابد سخت جون داده بود. شایدم به یاد دوستی, نامزدی چیزی بوده یا اصلا" هوا گرم بود و یا فقط این دست من بود که از هیجان گرم بود. نمیدونم!یه چسی بیشتر نبود یه جایی رو دلش خونی بود با انگشت پرش رو جابجا کردم جای ساچمه 4.5 رو روی بدنش پیدا کردم. فاتحانه از زن پیغمبر پرسیدم " چه بش باس بکنیم؟". جواب داد که با یه گنجشک که نمیشه غذا درست کرد. باس خاکش کنی! گفتم " خاکش کنم؟!". " آره دیگه". بعدش در رو بست و رفت سراغ طفلان مسلمش.
کنار یه درخت نارنج پیر پای دیواربا باقی ساچمه ها " چالش" کردم. یه سنگ چخماق سفید هم گذاشتم سر خاکش.
تا حالا صد بار تو خواب دیدم که گنجشکه داره خاک رو کنار میزنه بیاد بیرون من هم تو یه شیشه مربای توت فرنگی یک و یک افتادم تو همون باغچه......

Tuesday, January 18, 2005