بازرگآنلاین

 

 

 

تماس
ایمیل
مسنجر
 
وبلاگ دوستان
مینوشکا
شاهین
حسین خاکی
حسن
عمو پژمان†
 
آرشیوˆ
March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
January 2005
February 2005
March 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
December 2005
January 2006
May 2006
August 2006
September 2006
November 2006
February 2007
March 2007
May 2007
 
آمار
 
 

 

مگس
وقتی پیداش کردم , مرده بود.پای پنجره افتاده بود, بین ریلهای کشویی .بال هاش مثل چیپس ترد شده بود. پاهاش رو هم بغل کرده بود, یه جور قیافه مردونه داشت. شاید " آملی" بود شاید هم از " فریدونکنار" اومده بود دختر مگسهای شهرک رو دید بزنه. بهش نمیومدتصادفی به پنجره خورده باشه با اون سه میلیون تا چشم. تو اون سه میلیون چشم میشد یه غمی رو خوند. شاید هم به انتخاب خودش به زندگی مگسیش پایان داده.
تق!یکی دیگه خورد به شیشه.این یکی میخواست بره بیرون.احمق!

Friday, December 02, 2005