|
|
مسعود کرم ابریشم قسمت دوم
|
مسعود کم کم سفید پوست می شد. چهل تا پای باد کش مانندش رو میچسبوند به دیوار و از اون بالا میرفت.یه روز دیدیم گوشه یه جعبه کفش رفته و سرش رو داره یه بند می چرخونه. اول فکر کردم دیونه شده بعددیدم نه ! داره تار میتنه دور خودش. بعد یکی دو ساعت مسعود کاملا" پوشیده شده بود با یه پیله طلایی رنگ.... دو هفته بعد پیله شروع کرد به غلت خوردن . یه سوراخ کوچیکی تو پیله داشت درست میشد. صورتم رو خیلی به پیله نزدیک کرده بودم و مخلوط بوی چرم جعبه کفش و برگ توت توی دماغم میپیچید. مسعودی در کار نبود!! بجای اون یه پروانه با بالهای خیس از تو پیله اومد بیرون. |
Friday, August 11, 2006
|
|
|