|
|
مسعود (ره) قسمت آخر
|
کلی پروانه با بالهای خیس جعبه کفش رو پر کرده بودن. پروانه ها به هم که میرسیدن همدیگر رو بو میکردن و بعد میرفتن پی کارشون دیگه برگ توت نمی خوردن این رو میشد از برگ توت های خشک تو جعبه فهمید. صبح با یه منظره عجیبی مواجح شدم. تمام پروانه به غیر از یکیشون دو بدو به هم چسبیده بودن و خیلی سخت بال میزدن. بطوری که کف جعبه پر از بال پروانه بود...دنبال مسعد گشتم دیدم اون هم به یه پروانه ماده چسبیده و تقریبا" از بال کچل شده. نیم ساعت بعد مسعود با جثه ای لاغر و کاملا" بی پر کنار یه عالمه تخم سیاه ارم مرده بود . تخم ها رو جمع کردم تو یه قوطی کبریت برای بهار بعد.................. |
Friday, August 11, 2006
|
|
|